🧩 ترجمهی داستان کوتاه «مرگ دوم»
📕NATHANIEL MELLOR: A Second Death
📆۳۰-Jun-22
Each of us dies twice, they say.
Once when you draw your last breath, once when your name is spoken for the last time.
Ever since I heard that, I walk through graveyards just to read the names.
One day, their name will never be spoken again.
But not today.
🧩«مرگ دوم»
میگويند که هر کدام از ما دوبار میمیریم. یکبار وقتی که نفس آخرمان را میکشیم، یک بار وقتی اسم ما برای آخرین بار به زبان آورده میشود. از وقتی که این جمله را شنیدم، در قبرستانها قدم میزنم فقط برای اینکه اسم آدمها را بخوانم. روزی، اسم آنها دیگر هرگز به زبان آورده نخواهد شد. اما آن روز امروز نیست.
🍮#داستان_کوتاه
🥈#متوسط
🚥نکات مهم:
۱٫ draw a breath: نفس کشیدن
۲٫ ever since: از آن زمان
۳٫ graveyard: قبرستان
🎯 به روش ترجمهی you و your دقت کنید😊
@DrDelforouz💭
🧩 ترجمهی داستان کوتاه «افسانهی شهری»
📕MICHELLE WILSON: Urban Legend
📆۱۳-DEC-22
Say his name three times (they said forbiddingly) and the boogeyman appears, manifesting your worst nightmares: snakes, spiders, failing French class, forgetting to clean your room, the blur of your father’s bony knuckles.
We tiptoed, mute, terrified of our own voices,
unaware that it was our silence that fed him.
License: CC BY-NC-SA 4.0
🧩«افسانهی شهری»
با لحنی ترسناک میگفتند: کافی است اسم لولوخرخره را سه بار به زبان بیاوری تا او ظاهر شود و بدترین کابوسهایت را به تو نشان دهد: مار، عنکبوت، کلاس فرانسه که در آن چیزی یاد نمیگرفتی، فراموش کردن این که اتاقت را مرتب کنی، و تصویر مبهم برجستگیهای پشت بندانگشتهای استخوانی پدرت. ما پاورچین، پاورچین، بی صدا و در حالی که از صدای خودمان هم میترسیدیم، راه میرفتیم. بی خبر از اینکه این سکوت ما بود که خوراک آن هیولا را فراهم میکرد.
🍮#داستان_کوتاه
🥇#پیشرفته
🚥نکات مهم:
۱٫ forbidding: ترسناک
۲٫ manifest: نشان دادن
۳٫ nightmare: کابوس
۴٫ blur: تصویرمبهم
۵٫ unaware: بیخبر
@DrDelforouz💭
🧩 ترجمهی داستان کوتاه «پارک»
📕NICK YOUNG: The Park
📆۲-April-24
It had been a year to the day since we had parted, and there he was laughing, strolling arm-in-arm with his latest lover. As he neared, our eyes locked for the briefest moment. I opened my mouth to speak but all that emerged was the hollow silence of a broken heart.
🧩 «پارک»
از روزی که از هم جدا شده بودیم یکسال میگذشت و او آنجا بود، خندان، درحالیکه دست در دست جدیدترین معشوقهاش قدم میزد. نزدیکتر که میشد، برای لحظهای بسیار کوتاه، چشمهایمان در هم قفل شدند. دهانم را باز کردم تا چیزی بگویم، امّا تنها چیزیکه از آن بیرون آمد، سکوت عمیق یک قلب شکسته بود.
🍮#داستان_کوتاه
🥈#متوسط
🚥نکات مهم:
۱٫ part: جدا شدن
۲٫ stroll: قدم زدن
۳٫ latest: جدیدترین
۴٫ brief: کوتاه
۵٫ emerge:، بیرون آمدن، ظاهر شدن
🎯 به روش ترجمه all that دقت کنید.
🎧 اگه تونستید با هدفون گوش کنید 😊
@DrDelforouz 💭